رمانک | دانلود رمان pdf
مرجع رمان های عاشقانه، رمان جنایی، رمان انگیسی، رمان طنز، رمان ترسناک، رمان مافیایی، رمان انتقامی، رمان بدون سانسور و…
دانلود رمان خانزاده هوسباز از ناشناس

دانلود رمان خانزاده هوسباز از ناشناس

💜رمان خانزاده هوسباز

💜ژانر : #عاشقانه #ازدواج_اجباری #ارباب_رعیتی
💜نویسنده : #ناشناس

خلاصه دانلود رمان خانزاده هوسباز از ناشناس :

_باید همسر خان زاده بشی!
با چشمهای پر از اشک به ارباب خیره شدم
_تو رو خدا ارباب من نمیخوام همسر دوم بشم اون مرد جنون جنسی داره ارباب تو رو خ ….
_خفه شو دختره ی سلیطه چجوری جرئت میکنی انقدر بی حیا باشی و درمورد این مسائل با من حرف بزنی
به سمت بابام برگشت و پر از تحکم گفت:

_این دختر همسر خان زاده میشه ببریدش الان تو اتاق نمیخوام جلوی چشمهام باشه وگرنه یه بلایی سرش درمیارم
بابا و بی بی به سمتم اومدند بی بی دستم رو گرفت و با عجله من رو به سمت اتاق بردند با گریه روی تخت نشستم که صدای بابا بلند شد
_پریزاد به من نگاه کن

با چشمهای پر از اشک بهش خیره شدم
_تو مجبوری با خان زاده ازدواج کنی بخاطر من مادرت بقیه
_اما بابا اون خان زاده بیمار روانی من فقط هفده سالمه چجوری میتونم باهاش دووم بیارم
_طبق رسم و رسومات تو باید با شوهر خواهرت ازدواج کنی و…

⊱๑ معرفی اپلیکیشن نودهشتیا ๑⊰⊹

اپلیکیشن نودهشتیا یکی از بهترین منابع برای دانلود رمان‌ها و کتاب‌های الکترونیکی است. این اپلیکیشن به شما امکان دسترسی به مجموعه‌ای گسترده از رمان‌ها در ژانرهای مختلف را می‌دهد.

  • دانلود از قسمت بنر بالای صفحه

⊹⊱๑ درخواست حذف رمان ๑⊰⊹

اگر شما نویسنده این رمان هستید و از انتشار اثر خود در این سایت رضایت ندارید، می‌توانید درخواست حذف آن را ارسال کنید

رمان طنز ، رمان عاشقانه، رمان پلیسی، دانلود رمان جدید، رمان ایرانی، رمان تخیلی

خلاصه کتاب

خلاصه دانلود رمان خانزاده هوسباز از ناشناس :

_باید همسر خان زاده بشی!
با چشمهای پر از اشک به ارباب خیره شدم
_تو رو خدا ارباب من نمیخوام همسر دوم بشم اون مرد جنون جنسی داره ارباب تو رو خ ....
_خفه شو دختره ی سلیطه چجوری جرئت میکنی انقدر بی حیا باشی و درمورد این مسائل با من حرف بزنی
به سمت بابام برگشت و پر از تحکم گفت:

_این دختر همسر خان زاده میشه ببریدش الان تو اتاق نمیخوام جلوی چشمهام باشه وگرنه یه بلایی سرش درمیارم
بابا و بی بی به سمتم اومدند بی بی دستم رو گرفت و با عجله من رو به سمت اتاق بردند با گریه روی تخت نشستم که صدای بابا بلند شد
_پریزاد به من نگاه کن

با چشمهای پر از اشک بهش خیره شدم
_تو مجبوری با خان زاده ازدواج کنی بخاطر من مادرت بقیه
_اما بابا اون خان زاده بیمار روانی من فقط هفده سالمه چجوری میتونم باهاش دووم بیارم
_طبق رسم و رسومات تو باید با شوهر خواهرت ازدواج کنی و...

  • برچسب ها:
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانک | دانلود رمان pdf " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.