دانلود رمان مادمازل.. من کاترین هانسلم، دختر دورگهٔ روسی-ایرانی. تنها یک عضو از خانوادهام باقی مانده بود؛ آن هم نانا، خالهٔ تنهای من. اما همهچیز وقتی پیچیده شد که وارد دانشگاه شدم و با استاد ادبیات، آریا وثوق، آشنا شدم.
او مرموز بود، ساکت و موذی، اما پشت آن چهرهٔ بهظاهر آرامش رازهایی نهفته بود.
مثلاً چه به روز راضیه، نامزد سابق آریا، آمده بود؟
چه کسی خبر دارد؟ همه یا هیچکس؟
اگر همه خبر دارند، پس چرا هیچچیز به روی خودشان نمیآورند؟
دانلود رمان عروس فراری... پدر و مادر بهار تصمیم به جدایی از یکدیگر میگیرند، هرچند که میدانستند موجودی در شکم حوریه، مادربهار در حال رشد است. آنها از یکدیگر جدا میشوند و چند ماه بعد، مادر بهار متوجه میشود که جنین یک دختر است. حالا که جنسیت بچه را میدانست، او را بیشتر از پیش دوست میداشت.
به همین دلیل، پیش برادرش رضا میرود و در آنجا زندگی میکند. دختر به دنیا میآید، اما متاسفانه مادرش پا به دنیای ابدیت میگذارد و این دختر پیش داییاش زندگی میکند. او بسیار وابسته به دختر داییاش میشود و رها را همچون خواهر دوست میدارد. با گذشت زمان و بزرگ شدن او، اتفاقاتی در اطرافش میافتد. رها بیاحتیاطی میکند که پای بهار هم وارد آن ماجرا میشود و زندگیاش دستخوش تغییرات عذابآوری میشود. او مجبور میشود به خاطر رها...
دانلود رمان چراغ قوه... یادش بخیر، تبریز زیبای من در آن سالها زیر انبوهی از دود گرفتار شده بود. دود باروت. بمب دستی. دود مبارزه و جنگ. من تنها ده سال داشتم. چشمان مادر برقی زد و لبخندی عمیق بر چهره خستهاش نشست. فنجان چای را بین انگشتان بلندش به بازی گرفته و خیره به پنجره بخار گرفته غرق خاطراتش شده بود.
پدرم مرد متمولی بود. زمیندار بود، مالدار بود، دستش به دهانش میرسید و مردم، بسیار سر سفرهاش نان میخوردند. ملک ما در یکی از محلات اعیاننشین تبریز بنا شده بود، یک عمارت بزرگ با کلی خدم و حشم که آن روزها چقدر شلوغتر و پررفتوآمدتر بود…
دانلود رمان رقص های بی ناز... سدنا به خاطر مشکلات مالی خانواده و محدودیتها عاشق پسری خوشگذرون میشود و آن پسر را بت خود میداند، ولی با رها کردن آن پسر، سدنا برای ترس از حرفهای بقیه کاری میکند که شاید بخشودنی نباشد…
دانلود رمان شلیک به خورشید... «دریا تجلی»، طراح لباس عروسی، از لباسهای سپید و مراسمهای ازدواج خاطراتی تلخ در دل دارد. پنج سال پیش، در شب عروسیاش، تصمیم گرفت داماد را بکشد و سپیدی لباس عروسش را با خون مرد مورد علاقهاش رنگین کند. اما هیچچیز طبق تصور دریا پیش نرفت!
«یونس» زنده ماند و اکنون، پس از پنج سال، برای فهمیدن دلایل این خیانت و گرفتن انتقام بازگشته است؛ آنهم درست زمانی که دریا در میانهی یک رابطه عاشقانه با مردی دیگر قرار دارد!