دانلود رمان معشوقه شیطان... -شیطان اینه؟ با تعجب به منصور نگاهی انداختم. - آره قربان، اینه. - اما اینکه… - آره، یه زنه؟ گول قیافه مظلومشو نخورید قربان، مارمولکیه که دومی نداره.
متعجب به دختر مقابلم نگاهی انداختم. چشمان کشیده، قد متوسط، اندام مزون.
- میبینی آقا، چشماش خدای شرارته. بهش میگن شیطان ساکت.
این دختر بیشتر به الهه زیبای رم باستان میخورد تا شیطان ساکت.
- چرا ساکت؟ - چون اون لاله، قربان.
بیاختیار قهقهای زدم. یک دختر بچه لال اینجوری تن و بدن این نره غولها رو لرزونده؟
- پاشو خودتو جمع کن مرد…
دانلود رمان پروژه رئیس... اولین باری که مریک کرافورد رو دیدم، در طول مصاحبه کاریم بود. خب، از نظر فنی، من اون رو بیست دقیقه قبلتر وقتی که یهویی وارد اتاق پرُویی که چند ساختمان پایینتر از محل مصاحبهام بود دیدم. من داد زدم، اون فریاد زد. بعد از اینکه باهاش کلکل کردم، تونستم در رو روی اون عوضی ببندم. همانطور که میتونید تصور کنید، وقتی متوجه شدم اون مرد بیادب قراره رئیس جدیدم باشه، وحشت کردم. با این حال، بنظر میرسید اون منو نشناخته یا من اینطور فکر میکردم... تا اینکه در طول مصاحبه دوباره با هم دعوا کردیم و اون بهم گفت...