دانلود رمان اگه گفتی من کیم؟
دانلود رمان پرستار من
دانلود رمان ارباب زمان برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان ارباب زمان برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان ارباب زمان از مهدیه ضیا pdf ، اندروید، لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان پلیس های شیطون پسر های معروف
دانلود رمان زهرآگین برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان زهرآگین برای کامپیوتر و اندروید
دانلود رمان آقای مغرور خانوم لجباز
دانلود رمان کلاهی برای باران
دانلود رمان رئیس همه مجنون
دانلود رمان سرخی لب های یار از فاطمه بامداد | نودهشتیا
دانلود رمان سرخی لب های یار یک داستان عاشقانه جذاب است که به مشکلات اجتماعی و درونی شخصیتها پرداخته و روایتگر تغییرات زندگی یلدا و امیرصدرا است. یلدا، دختری که به دلیل چاقی و افسردگیاش سالها مورد تمسخر قرار گرفته، به دنبال تغییر زندگی خود و رسیدن به رویاهایش است.
در این مسیر، او با مشکلات زیادی روبرو میشود که سرنوشتش را به طور غیرمنتظرهای با امیرصدرا نیکزاد، جراح معروف، پیوند میدهد. هر کدام از این شخصیتها درگیر احساسات و چالشهایی هستند که به پیشرفت داستان کمک میکند.
یلدا دختری چاق و افسرده است که سالها به خاطر وزن زیادش توسط دیگران مسخره شده و تنها زندگی کرده است. او همواره در حسرت عشق بوده و تنها آرزویش خلاصی از وضعیت موجود است. برای رسیدن به رویایش و مدل شدن، به پیشنهاد دوستش تصمیم میگیرد عمل اسلیو معده انجام دهد. اما مخالفتهای شدید پدرش، او را مجبور میکند که برای تحقق آرزوهایش ازدواجی سوری با مردی به نام امیرصدرا نیکزاد، جراح معروف، ترتیب دهد.
امیرصدرا که خود نیز تحت فشار خانوادهاش مجبور به ازدواج شده است، پیشنهاد غیرمنتظرهای به یلدا میدهد که مسیر زندگی هر دو را تغییر میدهد.
این داستان، داستان عشق، تغییرات فردی و دستیابی به رویاها است.
بخدابخاطرخودت میگم
یه لحظه آرام به اون طرف نگاه کرد. به میز سمت چپی اشاره کرد که آرام به همون میز چشم دوختم. با دیدن دو تا پسر که با خنده به من نگاه میکردند، بغضم گرفت. عصبی ناخنهای مانیکورشدهام را بلند روی کف دستم فرو کردم.
به جای بغض کردن، به فکریه راه اساسی باش.با بغض از جام بلند شدم، کیفم را از کنار میز برداشتم، پول را از داخل کیفم درآوردم و روی میز گذاشتم. به دستهایم نگاه کردم؛ دستهای چاق و سفید با انگشتهای کوتاه.
آرام شروع کردم به قدم برداشتن. هر قدمی که بر میداشتم، به خاطر وزن زیادم تمام تنم میلرزید. یه وضع خیلی بدی رو به وجود آورده بودم. نگاههای بقیه اذیتم میکرد. دلم میخواست برگردم و جیغ بزنم که: «به چی نگاه میکنید؟ منم مثل شماام!» اما فقط لبهایم را به هم فشردم که چیزی نگم. از اون کافه لعنتی خارج شدیم و به طرف جنسیس مشکیم حرکت کردیم که یه صدای یه پسربچه رو شنیدم که با خنده میگفت:
مامانی این خانومه چرا انقدر چاقه؟ شبیه پاندای کونگفو کاره.
توجه: اگر نویسنده یا ناشر این رمان از انتشار اثرشان در سایت نودهشتیا رضایت ندارند، لطفاً درخواست حذف خود را به پشتیبانی سایت ارسال کنند.
دانلود رمان استیصال همه چیز بوی خون به خود گرفته بود. عطر گندیدهی قتل پس از سالها در مشام حوا بیدار شده و انگشت اتهام، سایهی عشق را خط میزد. همه چیز برایش گنگ بود، او دیوانه نبود؛ مطمئن بود که حقیقت را تنها خود میداند و بر او انگ دیوانگی چسباندهاند! میخواستند او را مجنون جلوه دهند تا از گناه خود بکاهند، اما چه کسی میدانست واقعیت چیست؟
سخن نویسنده: اگر از پایان غیر منتظره رمان شوکه شدید، حتما برای بار دوم رمان رو مطالعه تا ابهاماتتون رفع بشه.